جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما


جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما

جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما


دردا که نیستت خبر از روزگار ما

دردا که نیستت خبر از روزگار ما
دردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و نالهای دل زار زار ما
فریاد و نالهای دل زار زار ما
فریاد و نالهای دل زار زار ما
دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند
دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند
دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
با ما به یادگاری از آن روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
بودیم بر کنار ز تیمار روزگار
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
تا داشت روزگار ترا در کنار ما
آن شد که غمگسار غم ما تو بوده ای
آن شد که غمگسار غم ما تو بوده ای
آن شد که غمگسار غم ما تو بوده ای
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
امروز نیست جز غم تو غمگسار ما
آری به اختیار دل انوری نبود
آری به اختیار دل انوری نبود
آری به اختیار دل انوری نبود
دست قضا ببست در اختیار ما
دست قضا ببست در اختیار ما
دست قضا ببست در اختیار ما